“بابل” ، پایتخت بابلیون است و به نوعی داستان مردم شهر بابل است. در داستان اسطورهای آمده است که در آغاز همه انسانها به یک زبان صحبت میکردند تا روزی که نمرود، پادشاه بابل تصمیم میگیرد برج بلندی بسازد تا به جایگاه خدا دست پیدا کند و خداوند از این عمل به خشم میآید و عذابی نازل می کند که سازندگان برج، هر یک به زبانی صحبت کنند و حرف همدیگر را نفهمند و بعد هم برج را با طوفان بزرگی در هم میریزد و مردم بابل را در سراسر دنیا پراکنده میکند. پیشترها از این داستان اسطوره ای بعنوان نماد عدم درک متقابل و سوءتفاهم و پیچیدگی روابط در هنر و ادبیات استفاده شده است.بازیگران فیلم بابل به زبان های انگلیسی، اسپانیایی، عربی،ژاپنی و زبان کر و لال ها صحبت می کنند وتقابل فرهنگ ها را در عمیق ترین سطح به نمایش میگذارند.فرهنگ شرقی مدرن و شرقی جهان سومی از یک سو وغرب مدرن و غرب مورد تجاوز قرار گرفته و آدم های ساده و پیچیدهء آن با سردرگمی ها و دغدغه هایشان و همه اینها فیلمی واقع گرا و انسانی در مورد جهانی است که در آن زندگی می کنیم.