صاحب حق
همیشه از دادگاه انتظار دارد که حکم عادلانه ومطابق حق صادر نماید این انتظار درستی است در مقابل قاضی دادگاه نیز شرعا وقانونا موظف ومتعهد است که برخلاف حق حکمی صادر ننمایدالبته مشروط بر اینکه حق معلوم باشد ویا دلائل کافی ارائه شده باشد ولی گاهی میشود که ذی حق توان ارائه دلیل کافی نداردوحق وناحق درهم آمیخته وتفکیک آن ممکن نیست اینجا است که قاضی باید تلاش خود را در جهت کشف حقیقت مبذول دارد ودر نهایت به هر نتیجه ای رسید حکم قضیه را صادر نماید
ونمی تواند به بهانه اینکه نتوانستم کشف حقیقت کنم از صدور حکم امتناع نمایدزیرا وظیفه او فصل خصومت است یعنی بهر حال بایدتکلیف موضوع را معلوم کند لذا اقدام بصدور حکم می کنداین حکم گاهی ممکن است با حق منطبق نباشدالبته نه از آن جهت که قاضی خواسته بناحق حکم دهد بلکه از آن جهت که از بررسیهای او همین نتیجه بدست آمده است لذا ذی حق که حکم صادره را منافی حق خود میداند نسبت به آن اعتراض میکنددر مرجع تجدید نظر ممکن است استنباط چیز دیگری باشد ویا بررسی دیگری را لازم بداندودر نتیجه حکم را صحیح نداند ونقض کند ورای دیگری صادر کندویا اینکه به همان نتیجه ای برسد که دادگاه نخستسین رسیده است ولذا رای ابتدائی را تایید کنداینجا است که حکم قطعی میشود
حال سوال اینستکه اگر این حکم قطعی با شرع وحق منطبق نبود چه راه حلی برای جلو گیری از آن وجود دارد.پاسخ اینستکه به دو صورت امکان اقدام هست اول درخواست اعاده دادرسی عادی ودوم درخواست رسیدگی فوق العاده هر یک از این دو طریق مقررات وشرائط خاصی داردکه بارعایت آن امکان رسیدگی خواهد بود شرائط ومقررات را در بخش مربوطه ملاحظه نمائید